در حال بارگزاری...

کتاب میوه کال

معرفی نامه

سعیددارینی هستم ،متولد 1359 .از سیزده سالگی مشق شعر می کردم .از سن بیست و چهار سالگی شعر گفتن را با حضور در انجمن ادبی حافظ گنبد کاووس و انجمن ادبی ابن یمین در سبزوار شروع کردم .اشعاری که به زیر چاپ رفته است در سال 1388 آماده ی چاپ بوده ،اما من امروز تصمیم گرفتم با کمی تاخیر آنرا به زیر چاپ ببرم (سال 1389شمسی  معادل سال2011 میلادی)

 

سخنی با خوانندگان جوان

لازم می دانم نکته هایی را با خواننده این کتاب در میان بگذارم:به خصوص آنها که ذوق ادبی دارند.

در سن هفده سالگی به خاطر فشارهای روانی که در منزل با آن روبرو بودم تصمیم گرفتم از منزل خارج شوم.هیچ پولی نداشتم کاری بلد نبودم در شهرستان یک کار کوچک با کمترین حقوق هم،بسیار سخت پیدا می شد

 در هوای سرد زمستان در پارک ها می خوابیدم .توقع توجه و احترام  از دیگران به جا نبود ،اما می بایست خودم به آینده توجه می کردم و به خودم احترام می گذاشتم.

به ندای درون خود گوش دهید هیچکس مثل شما نیست. شما منحصر به فرد هستید و هیچکس نمی تواند آینده و توانایی های شما را قضاوت کند نقش خودتان را در تعیین سرنوشت خودتان پر رنگ کنید دشمنان فرصتی هستند که شما را وادار به حرکت می کنند.

زمانی که از خانه خارج شدم آینده ای سیاه و تباه را برایم ترسیم کردند،نقش های خطر را پیش چشم های من پر رنگ کردند،راست می گفتند خطرات زیادی در کمین جوانی است که منزل را بدون هیچ پشتوانه و حمایتی ترک می کند.

سختی های طاقت فرسایی برای رسیدن به استقلال باید پشت سر بگذارید اما توکل بر خدا و تمرکز بر هدف و همراهی با این شعار که من از سختی ها سخت ترم  سرانجام موانع را آرام آرام از سر راه شما بر می دارد. گویا طبیعت هم تسلیم کسانی است که با تمام توان روی .هدف خود متمرکز می شوند.

اگر عاشقی سر مشوی از مرض

چو سعدی فرو شوی دست از غرض ….

فدایی ندارد ز مقصود چنگ

وگر بر سرش تیر بارند و سنگ

 

به دریا مرو گفتمت ،زینهار

وگر می روی تن به طوفان سپار

به شما توصیه نمی کنم خانواده و شهرتان را ترک کنید ،اما به شما می گویم اگر در شرایط سخت و بدی زندگی می کنید لازم نیست آن شرایط را تحمل کنید و اگر دیگران قابل تغییر نیستن که اغلب اینطور است شما تصمیم به تغییر خود بگیرید و شرایط خودرا بهبود بخشید .

اگر مجبور شدید راهی را که من انتخاب کردم را بروید مطلع باشید مسیر بسیار سختی را انتخاب کرده اید،ولی شما می توانید سخت تر از شرایط باشید ،اطمینان دارم موفق می شوید .به عنوان کسی که این مسیر را از هیچ آمده می گویم که شما می توانید ،ممکن است بارها به این نتیجه برسید که نمی شود و نمی توانید،من هم بارها چنین فکر کردم اما توکل بر خدا و تمرکز بر هدف ،ملکه ی ذهن شما باشد به شما قول می دهم موفق می شوید .

امروز زندگی من لبریز از آرامش است ،فکر می کنم هیچ چیزی نمی تواند منرا متوقف کند .

بسیاری از مشکلات و محدودیت ها مانند فلش های بسیار روشن هستند که مسیر را به ما نشان می دهند ،به شرط آنکه در نوع نگاه خود به آنها تجدید نظر کنیم.

سرچشمه ی غیب ناپدیداست

بس قفل که بنگری کلید است

(نظامی)

تحت هر شرایطی از مطالعه و آموختن غافل نشوید.همیشه در حال بروز رسانی اطلاعات خود باشید،دانسته های بیشتر به معنی باز شدن راه های بیشتر برای موفقیت است.

به هنگام مطالعه ،واقعا در خواهید یافت که نویسنده کتاب در کنار شماست،اگرچه به ظاهر سال ها پیش از دنیا رفته باشد:

اگر من جان مستورم ، تن  این است

اگر من یوسفم،پیراهن این است

پس از صد سال اگر گویی کجا او؟

زهر بیتی ندا آیدکه: ها      او


عکس روی جلد

خط خاطره

 

دختر آنشب تنها سفره ء عیدی چید

ناگهان بردیوار قاب عکسی را دید

یا آنروز افتاد همگی دور هم

سبزه های سفره قطره های شبنم

خانه را در آن شب،لحظه ء آخر را

همکلاسی هایش غزل و ساغر را

خانه حالا دیگر برکه ای از خون بود

در خراب خانه هستیش مدفون بود

با خودش اندیشید؛زندگیٌم تک بود

یادش آمد وقتی دختری کوچک بود

پدرش یک سکٌه مادرش سیبی داد

یک هزاری عیدی نازنین بی بی داد

با سروری دایی بوسه زد رویش را

عمه هم با خنده شانه زد مویش را

دختر اما حالا سال سختی دارد

جای آن عیدی ها کهنه رختی دارد

 

صبح روشن تیره ؟چه کسی می دانست

واقعی یا رویا؟به چه این می مانست؟

 

یادگار مادر روسری را بو کرد

صبراو لبریزو اشک خود را رو کرد

این ورق برگردد؟ نه اگر اما نیست

سال دیگر حتما دخترک تنها نیست


اسیر

آنجا صفایی هست و تو من همنفس با دردها

کاری بکن حرفی بزن می ترسم از نامردها

 

برمن بخوان زیبای من آن رازهای ناب را

از چشم من بیرون ببر آن تکه های خواب را

 

با من تنهای من از دست های بسته ات

از گونه های آتشی از شانه های خسته ات

 

با من بگو ای روشنی از لحظه های غمگسار

با من بگو ای شمع من از قطره های بی قرار

 

از عقده ها با من بگو از سرزمین های سیاه

از مردم سرد و غریب از آرزوهای تباه

 

با من بگو آرش شوم با چشم های سرخ رنگ

مرزی برایت می کشم خالی ز تنهایی و جنگ

 

از شاخه ها با من بگو از نرگس و یاس غریب

از عشق های یخ زده در این زمستان فریب

 

در آسمان غم آمده از قاصدک هایم بگو

طوفان شن وحشی شده یک سرپناهی را بجو

 

این زخم های کهنه را بگذارتا مرهم شوم

از اینهمه نامردمی بگذار تا درهم شوم

 

آیا تو هستی منتظر تا عقده ام خالی شود

در این زمستان دست تو بر شانه ام شالی شود؟

 

آیا دلت غمگین شده از قهقه نامردها

گفتم که این رد می شود این غصه ها و دردها

 

از آسمان خشم ما روزی صدا خواهد رسید

باور کن آن مرگ سفید روزی فرا خواهد رسید

 

نامردی و پایندگی دو واژه ی بیگانه است

فکری پلید و ناپسند افسانه است افسانه است

 

آیا تو می مانی که من با آن نفس آدم شوم؟

یا می روی از پیش من تا غرق در ماتم شوم

 

من دوست دارم شانه ات را بیشتر از وهم تو

تو دست برداری زمن دور است این از رحم تو

 

در سرزمین خواب من گوهر نشانه نام تو

در هر دیارش ای شکرنقشی زده از گام تو

 

من را به پیش خود ببر این لحظه را از من نگیر

چونکه دگر حوای من یا عاشقم یا یک اسیر


گل های پرپر

 

یک نفر تنهای تنها، در غمی     خشکیده است

آنکه مرگ روشنایی را به چشمش دیده است

 

حرفها دارد برای گفتن و اما چه حیف

دیو وحشت ترس را بر دفترش پاشیده است

 

روزگاری از شهامت چشم او لبریز بود

شیر بیماری که در پستوی شب خوابیده است

 

دشت ما غمگین و زخمی از فساد زاغ ها

بار دیگر ناقصی ، گل از گلستان چیده است

 

دیگر از گل ها نمی پرسم چرا پرپر شدند؟!!

در نبودم آسمان ،  افسردگی باریده است

 

 


درد دل علی کوچولو

 

گفتم   در   گذشته   :     بابا اَنار دارد

امروز   دیگر   اما،     بابا     قرار  دارد

 

چه غصه ای خدایا !!  بابا که مال من بود

امروز در سواری ،      یاری سوار  دارد

 

بابا همیشه می گفت :تنها گل من هستی.

امروز گل برایش گویا   که   خار دارد

 

مالش اگرچه کم بود، بابای مهربان بود

هرگز به من نمی گفت بابا که، کار دارد

 

بابا که بود حرفش ،شادی بدون من نیست

امروز در زمستان    بی ما  بهار دارد

 

مامان من که امشب دارد هوای گریه

وقتی که روی دوشش این همه بار دارد

 

حالا که او رفته ،تو تکیه گاه من باش

بابا که از خودش هم    فکر فرار دارد

 

مامان نمی فروشم هرگز تو رو به دنیا

دستی که بر سر من امشب قرار دارد



تصاویری از انجمن ادبی های شهرستان سبزوار که  بیشتر از  بیست سال قبل  از شبکه خراسان پخش شده

0 0 مجموع امتیازها
امتیازدهی به مقاله

بهم خبربده درباره نظرات
اطلاع از
guest

0 نظرات
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها